کافه کتاب آفتاب مشهد رفع پلمب شد
تاریخ انتشار: ۱۴ آذر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۸۲۷۲۹۴
پلیس اماکن مشهد، کافه کتاب آفتاب این شهر را که به دلیل «تداخل صنفی» تعطیل شده بود، رفع پلمب کرد.
به گزارش گروه بین الملل قدس آنلاین، کافه کتاب آفتاب در مشهد که سه روز پیش پلمب شده بود، از سوی پلیس اماکن مشهد بازگشایی شد.
بر اساس این گزارش چند روزی بود که بر اساس فعالیت بدون مجوز بخشی از کافه کتاب، این کافه در مشهد از سوی پلیس اماکن پلمب شده بود، اما پس از انعکاس موضوع در رسانههای رسمی و غیررسمی، پلمب این مرکز عرضه کتاب و نشستها و جلسات فرهنگی از سوی پلیس گشوده شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گفته عابس قدسی، مدیر این مرکز فرهنگی، قرار است جلسات حضوری با مسئولان مرتبط در اتحادیه مربوطه و اتاق اصناف مشهد برگزار و فرایند لازم برای اخذ مجوزهای صنفی به زودی طی شود.
در این رابطه گفتنی است مشکلاتی در زمینه تداخل صنفی وجود داشته که برطرف شده البته قرار است نشستهای ویژه با اتحادیه کتابفروشان و کافی شاپها گذاشته شود تا این مشکلات برطرف شود. مسأله پلمب این مرکز فرهنگی کاملاً صنفی بوده و قانون صراحت دارد که فعالیت هر صنف منوط به داشتن پروانه کسب است.
منبع: فارس
انتهای پیام/
منبع: قدس آنلاین
کلیدواژه: کافه کتاب آفتاب مشهد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.qudsonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «قدس آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۸۲۷۲۹۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عرضه روایت ترس سربازرس مگره در بازار نشر
به گزارش خبرنگار مهر، رمان پلیسی «مگره میترسد» نوشته ژرژ سیمنون بهتازگی با ترجمه عباس آگاهی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب صدوهجدهمینعنوان مجموعه پلیسی نقاب است که اینناشر منتشر میکند.
سربازرس ژول مگره یکی از شخصیتهای مهم ادبیات پلیسی فرانسویزبان است که ژرژ سیمنون نویسنده بلژیکی خلقش کرده و ترجمه داستانهایش توسط عباس آگاهی در مجموعه پلیسی نقاب چاپ میشود.
پیش از اینکتاب، رمانهای «دلواپسیهای مگره»، «مگره از خود دفاع میکند»، «تردید مگره»، «شکیبایی مگره»، «مگره و سایه پشت پنجره»، «سفر مگره»، «دوست مادام مگره»، «مگره در کافه لیبرتی»، «ناکامی مگره»، «مگره دام میگسترد»، «مگره و جسد بیسر»، «مگره و زن بلندبالا»، «مگره و آقای شارل»، «بندرگاه مه آلود»، «پییر لتونی»، «مگره در اتاق اجاره ای»، «مگره و مرد روی نیمکت»، «مگره و شبح»، «مگره نزد فلاماندها»، «مگره سرگرم میشود»، «تعطیلات مگره»، «دوست کودکی مگره»، «مگره و مرد مرده»، «مگره و خبرچین»، «مگره و بانوی سالخورده»، «مگره و جنایتکار» «مگره و جان یک مرد»، «لونیون و گانگسترها»، «سربازرس مگره و دیوانه بِرژِراک»، «سربازرس مگره در شب چهارراه»، «مگره و مرد بیخانمان»، «سربازرس مگره در کافه دوپولی»، «مگره»، «سربازرس مگره در قضیه سَنفیاکْر» و «مگره و مردمان محترم» از آثار ژرژ سیمنون، در قالب مجموعهنقاب با محوریت شخصیت سربازرس مگره چاپ شدهاند.
در رمان «مگره میترسد» سربازرس در حال بازگشت از کنگره پلیس بینالملل در بوردو است که با دعوت دوست قدیمیاش قاضی بازپرس شابو، به شهر کوچک فونتنه لو کنت میرود. به محض پیادهشدن سربازرس از قطار و ورودش به شهر، اینخبر به او میرسد که طی ۳ روز ۲ قتل در شهر رخ داده و یکمرد اشرافزاده و یکبیوه سالخورده هر دو به یکشکل و با یکوسیله به قتل رسیدهاند. مرد مقتول با هزینه شوهرخواهرش زندگی میکرده و زن پیر هم در گذشته ماما بوده است.
سربازرس که درگیر معمای اینقتلها شده، در شهر فونتنه لو کنت ماندگار میشود و طی روزهای ماندنش در شهر، قتل سوم هم رخ میدهد. مقتول اینبار پیرمردی دائمالخمر است. با کسب اطلاعات بیشتر، سربازرس متوجه میشود در شهر کوچک، دو جبهه اصلی وجود دارد که بهخاطر اختلافات طبقاتی با هم درگیر هستند و نگاهشان به یکدیگر، با یکسوءظن ریشهدار همراه است.
رمان پیشرو ۹ فصل دارد که بهترتیب عبارتاند از: «قطار کوچک محلی در زیر باران»، «فروشنده پوست خرگوش»، «آموزگاری که نمیخوابید»، «زن ایتالیایی با خونمردگیهای زیر پوست»، «بازی بریج»، «آیین عشاء ربانی ساعت دهونیم»، «گنجینه لوئیز»، «معلول گرو_نوایه» و «کمیاب و قیمتی».
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
بازرس پلیس با نشاطی تهاجمی، انگار دارد انتقامی شخصی میگیرد، ادامه داد:
«معنی اینو درک میکنید؟ دکتر ورنو ادعا کرده که جسدی روی پیادهرو افتاده بوده، جسدی که تقریبا سرد شده بوده، و حالا آمده تا از کافه پست به پلیس تلفن بزنه. اگه قضیه اینجوری بوده باشه، باید دوبار از کوچه صدای پا شنیده میشدو شالو که نخوابیده بوده، حتما اینصداها رو شنیده.»
بازرس پلیس هنوز جرئت نمیکرد ابراز پیروزی کند، ولی احساس میشد که هرلحظه بر هیجانش افزوده میشود.
«شالو سوءسابقهای نداره. اون یکآموزگار سرشناسه. هیچدلیلی نداره که بخواد قصهای سر هم کنه.»
مگره یکبار دیگر حاضر نشد به دعوتی که دوستش با نگاه از او میکرد پاسخ مثبت بدهد و حرفی بزند. آنوقت سکوتی طولانی برقرار شد. شاید بهمنظور رعایت جلسه، قاضی چندکلمهای با مداد روی پرونده گشاده در مقابلش یادداشت کرد و وقتی سرش را بلند کرد مشخص بود که چهرهاش منقبض شده است و با صدایی گرفته پرسید:
«آقای شالو شما متاهل هستید؟»
«بله، آقا.»
خصومت بین دو مرد محسوس بود. شالو هم چهرهاش گرفته بود و به نحوی تهاجمی پاسخ میداد. انگار قاضی را، اگر قصد نادیدهگرفتن شهادتش را داشته باشد، به چالش میطلبد.
«فرزند هم دارید؟»
«نه.»
اینکتاب با ۱۸۲ صفحه، شمارگان ۳۰۰ نسخه و قیمت ۱۵۰ هزار تومان عرضه شده است.
کد خبر 6097026 صادق وفایی